آیدین عزیزمآیدین عزیزم، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 18 روز سن داره
آیلین عزیزمآیلین عزیزم، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات پسرم

خاطرات 8 /دی / 1391

آیدین جون خیلی شیطون شدی حالا دیگه چهاردست و پا میری و هر جا میرم دنبالم می آی میرم تو اتاقت کشو لباسهاتو تمیز کنم می یای اونجا لباسهاتو از کشو بر میداری عوض اینکه کمک کنی همه جارو بهم می زنی پسر شیطونی شدی . امروز مامانی رفتم دندونامو درست کنم تو مطب آقای دکتر ساکت بودی پسر خوبی شده بودی آقای دکتر خوشش اومد گفت براش اسفند دود کنید منم اومدمو دود کردم حال ندارم سرم درد میکنه ولی با این حال گفتم یه چند خطی برات بنویسم از این کارهایی که میکنی الان دارم خاطره مینویسم اومدی پد موس و میکشی و مامان و اذیت میکنی با اسباب بازیهات بازی نمی کنی اومدی گیر دادی به لپ تاب ما از دست تو بلا چی کار کنیم ، خوردنی شدی بابا اینقدر بوست کر...
8 آبان 1391

خاطره آنتالیا

سلام عزیز دل مامان اصلا" باور نمی کنم که یه روزی سه تایی رفتیم آنتالیا خیلی خوش گذشت اصلا" اذیت نکردی مامان و بابا رو پسمل خوبی بودی بابایی قول داده بود که تابستون مارو ببره به آنتالیا بالاخره موفق شدیم ، بابایی بعد از گرفتن پاسپورت و دنبال یه سری کارهای رفتن به اونجا بو بعد از گرفتن بلیط چهارشنبه دو تایی وسایل هایی که باید با خودمون می بردیم رو جمع کردیم من همش جمع می کردم می ذاشتم داخل چمدون همش بر می داشتی و به هم می زدی منم آخر گذاشتم داخل تختت ،خلاصه شب ساعت ١٢ باید میرفتیم فرودگاه عزیز و دایی و آقاجون اومدن برای خداحافظی شب خونمون بودن و ساعت ١٢ بود رفتن و ما هم آماده شدیم رفتیم فرودگاه تا چمدونارو تحویل بدیم و منتظر بمونیم ساعت ٣ صبح...
29 مرداد 1391

آنتالیا

سلام نی نی های خوشگل من چهارشنبه با بابایی و مامانی میریم آنتالیا 7 روز اونجا هستیم اومدم آپ میشم دوستون دارم . عکس 3 ماهگیت ...
17 مرداد 1391

روز پدر

سلام نی نی های ناز با عرض پوزش وشرمندگی من این چند وقت نتونستم خاطره های خوش بنویسم برای وب آیدین جون چون بابایی لب تاپ و میبرد مامانی هم نتونستم متن بنویسم امروز بابا جون لب تاپ و لازم نداشت گذاشت که من خاطره های ماه های قبل رو بنویسم .   ای نام زیبایت همیشه اعتبارم، خدمت به تو در همه حال هست افتخارم . پدرجان باش و با بودنت باعث بودن من باش.   ...
31 تير 1391

رمضان

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: شَهرُ رَمَضانَ شَهرُ اللّه عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ شَهرٌ يُضاعِفُ اللّه‏ُ فيهِ الحَسَناتِ وَ يَمحو فيهِ السَّيِّئاتِ وَ هُوَ شَهرُ البَرَكَةِ؛ ماه رمضان، ماه خداست و آن ماهى است كه خداوند در آن حسنات را مى‏افزايد و گناهان را پاك مى‏كند و آن ماه بركت است. (بحارالأنوار، ج 96، ص 340، ح 5)   ...
31 تير 1391

راه رفتن آیدین توپول

سلام عزیزم خیلی خیلی دوست دارم پسرم تموم زندگی من و باباجون هستی نفسمون به نفست بسته است دیگه ماشاالله داری خودت راه میری دیگه بزرگ شدی  وای چقدر زود گذشت انگار همین دیروز بود شبا نمیتونستم بخوابم یادش بخیر پارسال این موقع بود که شمارش معکوس شروع شده بود الهی من قربون اون چشای سیاهت برم ،تقریبا" یه هفته ای هست که سه تامون هم سرما خوردیم باباجون زود خوب شد ولی من و تو هنوزم که هنوزه مریض هستیم همش دو تایی سرفه میکنیم الهی مامان قربونت بره اصلا"طاقت مریض شدنتو ندارم خیلی ضعیف شدی هیچی نمیخوری بردمت پیش دکترت بهت دارو سرماخوردگی داد و جواب آزمایشتو دید و گفت که کم خونی داری ،وزنتم کمه توی 1 ماه اصلا" اضافه نکردی ،منم خیلی حالم بد بود بابا...
29 خرداد 1391

فندوق مامان

سلام فندوق مامان عزیز مامان خوبی میخوام خاطره پارک رفتن با خالینارو برات یادگاری بنویسم روز چهارشنبه ای که گذشت بعداظهر خالینا اومدن خونمون و بابایی و عمو حمید با هم رفتند استادیوم برای دیدن فوتبال آخه بابایی عاشق فوتباله اونم چی طرفداره تیم استقلاله رفتند که اونجا ببینن خلاصه ما موندیم خونه خاله گفت بیا بچه هارو ببریم پارک گفتم باشه بریم ولی چه جوری تو ماشین اینارو نگه داریم یعنی حسام و آیدین پسر نازم ،1- خاله که رانندگی میخواست بکنه .2- نگار هم گذاشتیم جلو نشست که شماهارو اذیت نکنه مامانی هم نشستم پشت حسامو گذاشتیم تو کریر و با یه دستم اونو گرفتم با یه دسته دیگه شما که روی صندلی نشسته بودی نگه داشته بودم حالا هی حسام گریه میکنه ...
28 ارديبهشت 1391

روزت مبارک

مادرم ای بهتر از فصل بهار مادرم روشن تر از هر چشمه سار مادرم ای عطر ناب زندگی مادرم ای شعله ی بخشندگی مادرم ای حوری هفت آسمان مادرم ای نام خوب و جاودان مادرم ای حس خوب عاشقی مادرم خوشتر ز عطر رازقی مادرم ای مایه ی آرامشم مادرم ای واژه ی آسایشم مادرم ای جاودان در قلب من مادرم ای صاحب این جسم و تن مادرم می خواهمت تا فصل دور مادرم پاینده باشی پر غرور مادرم روزت مبارک ناز من مادرم تنها تویی آواز من ...
27 ارديبهشت 1391

عکس

چند تا از عکسهای جدید آیدین عزیزتر از جانم آیدین در آشپزخانه آیدین داره حموم میره آیدین همیشه خوشحال آیدین نگران شده آیدین فوزول شده آیدین جرقه میخوره آیدین و پسر خاله حسام خونه عمو دندونای آیدین و ببین 8 تا شده ...
10 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

آیدین جون شلوغ شده : موقع خوردن قطره آهن و مولتی ویتامین حرف مامانتو گوش نمیدی دراز نمیکشی بخوری و همینطور دهنتو باز نمیکنی به زور بابا و مامان میل میکنی . شبا موقع خواب دمر میخوابی تا صبح منو بابا جون درگیریم با شما همش برمیگردونیم صاف بخوابی ولی باز کار خودتو میکنی. جدیدا" مامانو بغل میکنی تا میگم آیدین مامانو بغل کن دستاتو میندازی دور گردن مامان . کلمه های مثل:دد،دا، نه نه، ددی، الهی مامان قربونت بره. هشت تا دندون درآوردی وقتی میخندی خوشگل میشی با اون دندونات. چند قدم که راه میری میخوری زمین داری یاد میگیری که باید راه بری . از مبل میگیری و تا میگم آیدین تاتی کن می یای به سرعت به س...
9 ارديبهشت 1391